محل تبلیغات شما

اونقدر با انگشت اشاره ام دور فنجون قهوه دایره کشیده بودم که اگه فنجون رو از جلوم بر می داشتن می تونستم رو هوا یه دایره فرضی رو با همون قطر رسم کنم .باید حرف می زدم ولی قبلش باید فکرم رو سر و سامون می دادم . 

 نقل من نقل همون بیت غزل حافظ بود: 

         از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان   

                                                             باشد کزان میانه یکی کارگر شود

نمی دونم کی تو مخم کرده بود که هر وقت خواسته خیلی مهمی از خدا داشتم باید اول از با ارزشترین چیزی که تو زندگیم دارم دل بکنم تا خدا هم به حرفم گوش بده . 

مثل یه قاضی منصف نشستم و زندگیم رو شبیه متهم ردیف اول گذاشتم جلوم . تا چند سال پیش کلی چیزهای با ارزش داشتم اما الان فقط تو مونده بودی . البته تو که نه فقط یاد و خاطرت .

باید بهت می گفتم ، نمی خواستم مدیونت باشم

من مثل تو نبودم

من تو رو، خاطراتت رو ، خودم رو فدای یه نذر کردم . 

درسته چند سال از این موضوع گذشته اما خواستم که بدونی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها